جلو میآید. با دست چپش چانهام را میگیرد و با دست راستش موهای آشفتهای را که توی صورتم ریخته، پس میزند. منتظرم ببوسدم. نمیبوسد. یکبار دیگر موهایم را پس میزند و میگوید نباید موهایم جلوی دیدم را بگیرد. از مزیت دیده شدنهای بدون مانع میگوید. حتی اگه آن مانع چتریهایت باشد. دستش گرم است. نفسش توی صورتم میخورد. کاش مرا میبوسید. کاش اگر قرار نبود بوسیده شوم اینقدر جلو نمیآمد. چرا جلو میآیی و مرا نمیبوسی؟ این مراقبتهای دور اما نزدیک بدون بوسه را نمیخواهم تیتی.